علامه سید جلال الدین آشتیانی در منظر انديشمندان
در منظر انديشمندان
از آنجا كه استاد با بسيارى از دانشمندان بزرگ و پژوهشگران در ارتباط بود، شهرت زيادى در ميان متفكران داخلى و خارجى داشت و هريك به فراخور حال خود و شناختى كه از علامه و آثارش داشتند، به توصيف ايشان و آثارش پرداخته اند. تعبيرهاى ذيل گوشه اى از آنهاست.
آيت الله رفيعى قزوينى:
«قدوة العلماء الراسخين و سيدالحكماء المتألهين.»[13]
دكتر حسن لاهوتى:
«آشتيانى از نوادر روزگار بود كه عقل يعنى قوه تفكر و نيروى قلبى را با يكديگر يكجا داشت و وقتى هم مباحث فلسفى را عنوان مى كردند، اين مباحث، استدلال صرف و خشك نبود بلكه با لطايف عرفانى همراه بود. علت آن را بايد در روح لطيفى دانست كه ايشان از آن برخوردار بود. مرحوم آشتيانى روح لطيف بلندى داشت. هنگامى كه غامض ترين مباحث فلسفى را تبيين مى كردند، به قدرى اين مباحث را به لطافتهاى عرفانى مى آراستند و شيرين مى كردند كه گاهى واقعاً مرا از خود بى خود مى كردند.»
«روح بلند استاد، وسعت نظر بى منتهاى ايشان، مهربانى زايدالوصف، سخاوت، كرم و بزرگوارى خاص ايشان…كافى بود تا آدمى را شيفته او بكند.»[17]
لاهوتى در جايى ديگر پيرامون مقام علمى و خدمات فراوان و بى نظير سيد به جهان فلسفه و عرفان مى نويسد:
«مقام والاى علمى حضرت سيدالحكماء المتألهين، جناب آقاى سيد جلال الدين آشتيانى، با آن همه تحقيقات و تتبعات چهل ساله در آن حدى از درجات كمال و آفاق متعالى و پژوهش است كه دست كمتر كسى به آن مى رسد و كمتر كسى صرافتِ اظهار نظر بى شائبه و دور از خطا در آن باره را در خود مى بيند…استاد سيد جلال الدين آشتيانى را به حق مى توان يكى از بزرگترين حكما و شارحان و مورخان عظيم الشأن فلسفه و عرفان نظرى، خاصه مكتب وحدت وجودىِ ملاصدراى شيرازى دانست كه با عشق و علاقه وافر، سراسر عمر پربركت خود را وقف احياى سنت حكمت الهى اسلامى- ايران كردند…»[18]
غلامحسين رضانژاد(نوشين):
«استاد آشتيانى كه به حق برازنده لقب استادى به معنى حقيقى آن است، علاوه بر قلم و نگارش فنى و علمى فارسى، در تحرير علوم و معارف حقه به زبان عربى مسلط بوده و در اين فن به شيوه قدماىِ سلف و نحوه عبارت نويسىِ محققان خلف، صلاحيت و چيره دستى خود را در آثار فراوانش به اثبات رسانده است. و عجب اين است كه چنان در حكمت و فلسفه و كلام مهارت دارند كه در مصطلحات عرفا و دقايق مباحث و غوامض عرفانى اهل الله و اين دو نكته لطيف را مى توان از كتب حكمى و تحقيقات فلسفى مطبوع اين حكيم، على التحقيق به آسانى دريافت…»[19]
هانرى كُربَن:
«آقاى آشتيانى به نظر من مانند يك ملاصدرايى است كه در عصر ما زندگى مى كند… گمان نكنم بتوانم تمجيدى بالاتر از اين بيان كنم. آقاى آشتيانى يك فيلسوف ايرانى است كه نماينده تمام عيار فلسفه ديرين است منتها فلسفه ديرينى كه به نحوى كاملا امروزى درك شده است.»
كُربن بعد از برشمارى چهار اثر از آثار سيد مى گويد:
«اين چهار كتاب[20] آقاى آشتيانى، خود اثرى است عظيم. لكن در مقابل آنچه ايشان در دست دارند…ناچيز است: كتاب فعلى كه انتشار مى يابد، تحقيق وسيعى است درباره مقدمه اى كه داود قيصرى براى شرح خود بر فصوص الحكم اثر معروف ابن عربى نگاشته است[21]…اين كتاب آقاى آشتيانى…بهترين اثرى است كه مى توان به طالبان عرفانِ علمى اسلامى و مسائل آن…به زبان فارسى پيشنهاد كرد…»[22]
سيد جعفر شهيدى[23]:
«عارف وارسته و عالم در عزلت نشسته، حضرت آقاى آشتيانى -دامت افاضاته- را بيش از نيم قرن است مى شناسم و به او ارادت دارم…»[24]
«…من هم از كتاب ماه و آثارشان خيلى استفاده كرده ام. مطمئناً ايشان يكى از برجسته ترين كسانى است كه در علوم عقلى كار مى كنند. در زمان ما تقريباً مى توانيم بگوييم كه نظير ايشان نيست يا خيلى كم است.»[25]
مهدى محقق:
«متجاوز از پنجاه سال است كه اين حقير از افتخار دوستى و محبت استاد استادان زمانه، مير سيد جلال الدين آشتيانى برخوردار هستيم. علامة العلماء واللُّج الذى لاينتهى و لكل لجٍّ ساحل …سيد جلال الدين آشتيانى همچون اسلاف خود از صفات برجسته و والاى انسانى برخوردار است. همه عمر خود را به تحقيق و تتبع و تدريس و تأليف كتاب سپرى ساخته و در پى جاه و جلال دنيوى و احترام ظاهرى نبوده و باقيات صالحات را به جزئيات داثرات نفروخته است…»[26]
دكتر رضا داورى:
«غرض اداى احترام به مردى است كه در حكمت بحثى و در تصوف نظرى و در معارف موروث از اهل بيت عصمت و طهارت يد طولايى دارد و عمر خود را صرف تعليم و تعلم و تحقيق و نشر آثار و كلمات حكما و عرفا كرده است…اگر محصلان و معلمان و به طور كلى اهل فلسفه و حكمت و تصوف نظرى و معارف قدسى، قدر آقاى آشتيانى را ندانند، ناسپاسى كرده اند… آقاى آشتيانى حقيقتاً وجود مغتنمى است كه نه فقط درس خوانده و مايه علم و تحقيق در فلسفه و عرفان و معارف اسلامى به طور كلى دارد، بلكه زندگيش با تحقيق درآميخته است و شايد بتوان گفت با تحقيق در فلسفه و عرفان زندگى مى كند…»[27]
سيد يحيى يثربى:
«…وجود استاد فرزانه حضرت آقاى آشتيانى، براى حكمت الهى، يك مرجع گرانقدر است. بى ترديد او در عصر ما در حوزه عرفان اسلامى و حكمت الهى در جايگاه رفيعى قرار دارد كه آثار و افاداتشان براى همه كسانى كه با فلسفه و عرفان اسلامى در ارتباط اند، پوشيده نيست. مسائلى از قبيل «فاعل الهى» در فلسفه و حكمت اسلامى، دقايقى چون تجلى حق و تناكح اسماء و صفات در عرفان اسلامى را امروزه اگر بتوان از كسى آموخت، الحق آقاى آشتيانى همان كس است. ايشان از نادر كسانى هستند كه در كار خود به معنى واقعى كلمه «استاد ديده»اند. و چون يك عمر به شاگردى آن استادان، شاد گشته اند، لاجرم شايسته آن اند كه امروزه استاد باشند.»[28]
محمد جعفر ياحقى:
«…شيخ اكبر (شيخ محيى الدين عربى) در روزگار خود چه كرد! اين مرد (يعنى سيد علامه آشتيانى) با تنقيح و تفسير و ترويج آثار وى، اينك همان مى كند. آن سالها كه از مشهد بيرون نرفته بودم، مى ديدم كه هانرى كربن و…امثالهم چگونه مشتاقانه به ديدارش مى شتابند و نيز هركس بويى از فلسفه و عرفان به مشامش خورده است. بعدها كه به اقصاى عالم سفر كردم، در هر محفلى كه سخن از خراسان به ميان مى آمد، از كمبريج و آكسفورد و ليدن گرفته تا بركلى و تورنتوو توكيو، همه از «استاد» مى پرسيدند. اصلا لفظ «استاد» در آن سوى عالم هم شده بود برايش «علم بالغلبه»… ماتسوموتو، استاد آن روز دانشگاه بين المللى ژاپن، خود يكى از ده ها دانشجو و مريد استاد آشنايى بود كه از گوشه و كنار جهان به مشهد شتافته و در ساحل درياى دانش و عرفان وى زانو زده و نام ديار و آثار معرفت وى را در اقصاى عالم پراكنده بودند. هر وقت در محفلى خصوصى يا عمومى دست داده است كه بر كرانه حضورش بنشينم، خود را و همگان را در هر پايه از تخصص و معرفت كه بوده اند، قطره اى يافته ام بر ساحل دريايى…»[29]
كامران فانى:
«استاد آشتيانى در ميان حكماى متأخر ايران به يك معنا، وجودى يگانه و منحصر به فرد است. به راستى كدام خصوصيت باعث شده كه اين امتياز بارز و برجستگى خاص را بيابند؟ اين وجه امتياز را بايد در تجدد يا نوآورى دانست كه ايشان در سنت فلسفى ما ايجاد كرده اند… اين نوآورى در كارنامه پربار آثار مكتوب ايشان جلوه گر است… وجه امتياز ديگر ايشان نگاه و نگرش تاريخى است كه بر مباحث فلسفى انداخته اندبه ويژه در مقدمه هايى كه بر آثار گذشتگان نگاشته اند كه سرشار از توفيق در شرح احوال و آثار و سنت و سابقه است. اين همه، در كنار مكارم اخلاقى و انسانى، ايشان را به حق در ميان معاصران، يكتا و يگانه كرده است.»[30]
استاد بهاءالدين خرمشاهى:
«…از طلاب طراز اول حوزه علميه قم، در رشته معقول بود و شاگرد بزرگانى ازجمله امام خمينى(ره) و نيز آيت الله رفيعى، ايشان به پدرم خيلى لطف داشتند و پدرم با تمام وجود به ايشان مهر و ارادت مىورزيدند و هر دو كلّه حاد و ذهن جويا و پويايى داشتند. هر دو بحّاث و خستگى ناپذير بودند ايشان به درخواست و اصرار پدرم گاه يك ماه و دو ماه قزوين و در منزل ما اقامت مى كردند. فلسفه علاقه مشتركشان بود. پدرم بيشتر اهل كلام و شريعت گراى شديد بود و استاد آشتيانى بيشتر اهل عرفان و طريقت گراى غير رسمى. به قدرى همديگر و درس و بحث و مسايل مشترك و مورد علاقه شان، بويژه مباحث عرفانى و گاه كلامى و گاه فلسفى را جدى مى گرفتند كه زندگى عادى شان مختل مى شد، يعنى متوجه گذران و جريان عادى امور زندگى نبودند.»[31]
او در جاى ديگر مى نويسد:
«استاد آشتيانى مردى فرزانه و فروتن بود. درباره هر وجه از وجوه حسن و هنر و كمالات او مى توان مقاله اى يا رساله اى نوشت.»[32]
او در غزلى در سال 1356ش از استاد چنين تعريف مى كند:
نشسته بود و جهان چون كتاب در پيشش
نسيم عالم بالا ربوده از خويشش
نه گرد حادثه را در زلالى اش راهى
نه از كدورت ايام بيم تشويشش
طلسم باطل نام و نوا به سنگ زده
ز قيد لحظه رها راى سرمد انديشش
به كيمياى ابد نيز آستين افشان
دل توانگرِ دريا شكوهِ درويشش
به آفتاب خوش در درون او مى تافت
كه آفتاب يكى ذره بود در پيشش[33]
در پى تجليل از مقام شامخ علمى، عرفانى و فلسفى استاد جلال الدين آشتيانى همايش باشكوهى در دانشگاه علوم رضوى آستان قدس رضوى در مشهد مقدس برگزار گرديد. اين مراسم با پيام كتبى و مفصل آيت الله جوادى آملى آغاز شد و با شركت شخصيتهاى فلسفى و عرفانى حوزه و دانشگاه به پايان رسيد.[34]
برخى از بزرگان و شعرا، اشعارى را خطاب به استاد سيد جلال الدين آشتيانى تقديم كرده اند. از آن ميان مى توان به اميرى فيروز كوهى حين ارسال كتاب «جمهوريت» افلاطون در زمستان 1343 براى ايشان ياد كرد. بيت نخست او چنين است:
اى حكيمى كز جلال قدر تو در پيشگاهت
هم ثنا بسيار گويم هم دعا، افزون فرستم
منوچهر صدوقى «تبرك به عرض نياز»، عشرت قهرمان «تو ز نامحسوس مى آرى خبر» حسن معين «كيان خرد» نيز از ديگر شعرايى هستند كه اشعارى به ايشان تقديم كرده اند.
غلامرضا اعوانى:
«معلوم است که جناب استاد آشتیانى واقعاً یک تنه مصداق واحد کالالف… هستند. ایشان کارى کردهاند که صد نفر نمىتوانستهاند بکنند و تمام کتبى که چاپ کردهاند؛ یعنى آثار ملاصدرا، مکتب ابن عربى و تاریخ فلسفه و حکمتِ دوران اخیر، بهترین دلیل این مدعاست. ازجمله این چهار جلد کتابى که تحت عنوان «منتخباتى از حکماى الهى ایران» درآمده و جلدهاى دیگر هم انشاءاللَّه تا هشت جلد منتشر خواهد شد، در نوع خود بىنظیر است. و بنده بهتر از این نمىتوانم تصور بکنم که امکان داشته باشد کسى بتواند یک دوره سیر حکمت را بعد از میرداماد تا آن زمانى که آمده، اینطور دقیق پیگیرى کند. و بعضاً متفکرانى را که هیچکس اسمشان را نشنیده و نمىداند که واقعاً چقدر از لحاظ فکرى غنى بودهاند، براى ما معرفى کند.»
«یکى از متفکران بسیار بزرگ مغرب زمین درباره استاد آشتیانى گفته که من وقتى کتابهاى ایشان را مىخوانم، به نظرم مانند ملاصدرایى است که در عصر ما زندگى مىکند و گویى ملاصدرا در وجود ایشان دوباره زنده شده است. وقتى من مىخواهم ملاصدرا را مجسم کنم و ببینم که چه بوده، جناب آشتیانى را مجسم مىکنم.» و ایشان واقعاً همینطور است. براى اینکه مسائل فلسفى و حکمتى در ایشان زنده است… باید حکمت را از استادان فن اخذ کرد و از افواه (زبانهاى) رجال گرفت که جناب استاد آشتیانى واقعاً بزرگترین استاد فلسفه و عرفان معاصر هستند.»[35]
[13]. منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، ج 1، ص 8.
[14]. رئيس انجمن حكمت و فلسفه و استاد دانشگاه تهران. وى با سيد جلال الدين از حدود بيست سال پيش آشنا بودالبته اين اطلاعات مربوط به سال 1364شمسى است و اظهارات مزبور در ميزگردى كه با حضور جمعى از بزرگان انديشه تشكيل شده بود، در برابر سيد ابراز گرديد.
[15]. كيهان فرهنگى، شهريور 64، ص 9.
[16]. كيهان فرهنگى، شهريور 64، ص 10 و 11.
[17]. روزنامه قدس، ش 4965 (27 فروردين 84)، ص 10.
[18]. ويژه نامه نشريه دانشكده الهيات دانشگاه فردوسى مشهد، ش 41 و 42، ص 15 و 16.
[19]. همان، ص 7 و 8.
[20]. تصحيح المظاهر الالهيه ملاصدرا، تصحيح المشاعر ملاصدرا، هستى از نظر فلسفه و عرفان، شرح حال و آراء فلسفى ملاصدرا. (ر.ك.به: مقدمه كُربن بر شرح مقدمه قيصرى، ص 14 و 15.)
[21]. شرح مقدمه قيصرى كه مورد نظر كربن است، نخستين بار به سال 1384ق / 1343 شمسى به چاپ رسيد و تا سال 1375 چهار بار تجديد چاپ گرديد.
[22]. ر.ك.به: پيش درآمد كُربن بر شرح مقدمه قيصرى بر فصوص الحكم، ص 13 به بعد. مقدمه مزبور كه در سال 1965م نگاشته شد، به زبان فرانسه بود و توسط دكتر سيد حسن نصر به فارسى برگردانده شد.
[23]. دكتر سيد جعفر شهيدى از جمله انديشمندان و متفكران معاصر و داراى آثار ارزنده اى است. ترجمه مسجع نهج البلاغه ازجمله آنهاست كه به طرز بديعى نگاشته شده است.
[24]. كتاب ماه، ادبيات و فلسفه، ش 12-11، شهريور و مهر 77، ص 5.
[25]. همان، ص 6.
[26]. همان، ص 6.
[27]. همان، ص 6 و 7.
[28]. همان، ص 7.
[29]. همان، ص 8.
[30]. همان، ص 8 و 9.
[31]. همان، ص 25 و 26.
[32]. بخارا، ش 41، ص 300.
[33]. خرد جاويدان، ص 31 و 32.
[34]. متن كامل پيام آيت الله جوادى آملى در مجله فروغ انديشه، س چهارم، ش 10 و 11، ص 87 آمده است.
[35]فرهیختگان تمدن شیعه